آخرین واکسن رستا گلی
رستای گلم بالاخره نوبت آخرین واکسنتم رسید البته تا قبل از مدرسه ، من خیلی استرس داشتم چون درمورد این واکسن خیلی حرفای ترسناک شنیده بودم، کلی دلم شورتو می زد عزیزم.....مجبور بودم صبح زودتر بیدارت کنم چون واکسنا زود تموم میشن، خوشبختانه مرکز بهداشت دقیقا روبروی خونه ماست ، عزیزم برای اولین بار بود که با پای خودت میرفتی واکسن بزنی . خداروشکر قد و وزن و دورسرت خوب بود، وقتی واکسن زدی زیاد گریه نکردی تا اومدی بغلم آروم شدی عزیزدل مامانی. وقتی داشتیم برمیگشتم خونه اشاره میکردی به انتهایه خیابون و میگفتی عمه، یعنی اینکه منو ببر خونه عمه ، جای آمپولت زیاد درد نداشت فقط تا یکهفته متورم بود، زیادم تب نکردی اصلا خیلی بهتر از اونی بود که فکرشو...